پـَـَـ نــه پـَـَـــ

تو این دنیا نابود شدم

به مامانم ميگم: فكر كنم ديگه وقتشه از تنهايي در بيام،هر چي باشه بيست و شش سالمه مامان...
ميگه: يعني زن ميخواي پدرسوخته؟ ميگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ يه داداش توپول موپول ميخواستم روم نميشه مستقيم به بابا بگم.

توالتم،در رو مي زنه،سرفه مي كنم،ميگه يعني نيام تو،گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اگه دستات تميزه بيا واسم طهارت بگير

صبح پاشدم به زور، دارم لباس ميپوشم، بابام ميگه كلاس داري؟! ميگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببينم هنوز اندازمه يا نه

به داداشم ميگم برو عصاي آقاجون رو بيار؛
ميگه آقاجون ميخواد بره مگه؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ ميخواد به اذن پروردگار عصا رو تبديل به اژدها كنه

به دوستم ميگم يه ذره حجابتو درست كن ... ميگيرن !
ميگه كي ؟ پليس ؟
پَـــ نَ پَــــ دست اندركاران شبكه فشن تي وي

تو خيابون مارو دست تو دست باهم ديده ... از اين مدلها كه مثلاً مُچمونو گرفته ...
با يه لحني ميپرسه دوست دخترتونه ؟
پَـــ نَ پَـــ مامان بزرگمه ... پيش پاتون از اتوشويي گرفتمش


شب جمعه بود تيپ زدم كه برم با دوستام بيرون خوردم به پست گشت ارشاد ...
خواهر بسيجي ميگه كلي‌ به خودت رسيدي كه خوشگل شي جلب توجه كني‌؟
پَـــ نَ پَـــ از صبح دارم به خودم ميرسم كه بيام اينجا تو منو بگيري ببري پاسگاه تا صبح دور هم به سيبيلاي تو بخنديم


سر كلاس دستمو بلند كردم استاد ميگه سوال داري ؟
پَــ نَ پَـــ " هاي هيتلر"

زنگ زدم به استاد، ميگه چيه نمره ميخواي؟
ميگم پَـــ نَ پَـــ زنگ زدم ببينم فحش هايي كه به خواهر مادرت دادم دليوري شده يا نه؟


رفتم به همسايه مون مي گم تخم مرغ داري؟
مي گه مي خواي غذا درست كني؟
پَـــ نَ پَـــ مي خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسي داره

تي شرت « دي اند جي » پوشيدم ...داداشم ميگه « دولچه ، گابانا » ست؟ ميگم
پَـــ نَ پَـــ « داوود و غفوره »

خیام...
بگذار قلم را به غزل بسپارم/
شاید گره ای باز شود از کــــارم/
پرسید: مگر تو هم غزل می گویی؟/
گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ !! فقط رباعـــی دارم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 18 شهريور 1390برچسب:,ساعت6:14توسط محمد | |